فرانک (با بازي جاني دپ) يک توريست آمريکاييست که در ايتاليا به سر مي برد و تلاش مي کند تا قلب شکسته اش را ترميم دهد. در آنجا با "اليس" (با بازي آنجلينا جولي) که زني فوق العاده است برخورد مي کند ...

يک قطار که افرادي با بي توجهي قصد دارند آن را با تمام سرعت منفجر کنند . در يک شهر يک مهندس متوجه اين موضوع ميشود و براي جلود گيري از اين کار ....

در سري دو فيلم که در مورد يک بچه عجيب و غريب است و خانواده او با يک دروبين خانگي از او فيلم ميگرند و متوجه چيز هاي ترسناکي مشوند …

ابر قهرماني به نام Metro Man و ابر ضد قهرماني به نام Megamind، سال هاست که با يکديگر رقابت مي کنند. ماجراهايي که بين اون ها اتفاق مي افتاد، تقريبا ديگه يکنواخت شده بود؛ مثلا Megamind يک بچه به نام Roxanne Ritchi رو مي دزديد، بعد Metro Man ميومد و اون رو نجات مي داد، Megamind به زندان مي افتاد، اما دوباره به زودي فرار مي کرد. از اين قبيل ماجرا ها دوباره و دوباره و دوباره براي اون ها اتفاق مي افتاد. اما چيزي که همه رو شکه کرد، درباره Megamind بود؛ بالاخره يک روز اون Metro Man رو مي کشه! و حالا او و معشوقه اش کنترل تمام شهر را در دست دارند. ديگه هيچ چيزي نمي تونه جلوي Megamind رو بگيره و اون به هر چيزي که بخواد مي رسه. اما چيزي که در اين بين اون رو سورپرايز کرد، اين بود که اون از داشتن قدرت متلق خسته شده بود! اون به ياد روز هاي خوبي مي افتاد که خودش و Metro Man با هم ديگه مبارزه مي کردن. آخه يه ابر ضد قهرمان، بدون وجود هيچ قهرماني که باهاش بجنگه، چيکار بايد بکنه؟

بعد از موفقيت چشم گير فيلم زاغه نشين ميليونر ( SlumDoge Milionair ) اين بار از کارگردان آن فيلم با فيلم جديد و فوق العاده زيباي 127 ساعت.

داستان فيلمدر مورد يککوهنورد است که زير يک تخته سنگ گير به دام مي افتد و تلاش مي کند تا از اين وضعيت جان سالم به در برد ...

گروهي از بازماندگان از طرح هاي قتل جيگسا دوره بابي دوگان جمع ميشن تا در امان باشن .بابي با خود راز موج جديدي از ترور ها را حمل ميکند ...

«راسل كرو»،‌ در اين فيلم نقثش معلمي را بازي خواهد كرد كه سعي دارد همسر زنداني‌اش را كه بي‌جهت به‌ مرگ محكوم شده است را با فراري دادن او از زندان نجات دهد...

چهار پسر با استفاده از يک دوربين و تجربياتشان سعي در پيبردن به واقعه اي دلهره آور دارند: از دست دادن باکرگي ...

"ماريبث" از چنگ "ويکتور" قصاب مرداب مي گريزد و با گروهي از شکارچيان و مردان مسلح به مرداب باز مي گردد تا يک بار و براي هميشه به اين کشتار ترسناک و بي رحمانه خاتمه دهد ...

داستاني در مورد عشق و دروغ در مورد چهار نفر در نيويورک که سعي مي کنند يکديگر را پيدا کنند ...

همسر پيتر در شرف زايمان است در حالي که او در شرق آمريکاست و همسرش در غرب آمريکا. او سوار بر هواپيما مي شود اما فردي نا متعادل بنام ايتان باعث مي شود که او پرواز را از دست داده و ممنوع پرواز شود و چون تمام مدارک و وسايلش را در هواپيما جا گذاشته مجبور به مسافرت جاده اي از شرق به غرب مي شود و بد ماجرا اين است که مجبور است ايتان را نيز در اين سفر تحمل کند ...

جک مبري يک افسر عفو مشروط زندان است که تنها چند هفته اي به بازنشستگي اش مانده. از آخرين پرونده هاي که او بايد رسيدگي کند، پرونده جرالد کريسون معروف به استون است که به جرم حريق به عمد به زندان افتاده است. جک در ابتدا تمايل چنداني به آزادي او ندارد اما استون از همسرش لوکتا ميخواهد تا رضايت جک را بگيرد. لوکتا خود را به جک نزديک کرده و تصميم دارد با او رابطه جنسي برقرار کند. تصميمي که زندگي هر سه نفر را آشفته ميکند ...

وقتي عضو سابق يک تيم خطرناک زندگي خود را در حال تهديد مي بيند براي دفاع از خود و زنده ماندن تلاش مي کند و ....

زمين مورد هجوم بيگانگان قرار مي گيرد. شش سال مي گذرد. يک روزنامه نگار مشهور و بدبين تلاش مي کند مسئولين را متقاعد کند که يک توريست آمريکايي را حمايت کنند تا از مکزيک و مناطق آلوده به آمريکا برگردد ...

يک قاتل آموزش ديده اهل شوروي تلاش مي کند تا از زندگي دوگانه اش رهايي يابد. يک قاتل حرفه اي و يک همسر و پدري مهربان ...

يک زوج جوان سرگرم خريد حلقه ازدواج در يک طلافروشي هستند که به طور اتفاقي درگير يک سرقت مسلحانه مي شوند ...

نوجواني دچکار افسردگي ميشود که يک دکتر به او معرفي ميشود که او را درمان نمايد اما ان دکتر …

همسر و دو پسر "جو" به طرز وحشتناکي مي ميرند. جو دچار فشارهاي عصبي شده و به اين نتيجه مي رسد که تنها راه خلاصي، خودکشي است ...

هفت دوست پس از مدت ها به بهانه جشن عروسي دو تن از دوستانشان دور هم جمع مي شوند. اوضاع آرام است تا اينکه درگيري بين عروس و ساقدوش و جنگ براي دست يابي به داماد شروع مي شود ...

هالي برنسون (کاترين هيگل) و اريک ميسر (جاش دامل) دو فرد مجرد هستند که هيچ شناختي از همديگر ندارند اما بعد از مرگ دوستان مشترکشان در يک تصادف با هم آشنا مي شوند و با هم تصميم بزرگي مي گيرند، سرپرستي تنها کودک خردسال آنها را بعهده مي گيرند اما…